اشعار بسیار زیبای سینا عباسی هولاسو در وصف آسید جواد ذاکر
دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۱۰ ب.ظ
اون که به دست جنون پیرهن عقل و درید
رفت و به عشق آقا از همه عالم برید
اون که روی دلش عکس کربلا کشید
از همین روضه ها رفت و به آقاش رسید
اون که به دست عباس فقط چشماشو می دوخت
هر شب گاه و بی گاه از تب عشق می سوخت
از آتش عشق یار شعله به تن کرده بود
خویشتن خویش را خالی از من کرده بود
ذاکر زینب بودش با اون حال غریبش
تموم شد و قصه شد زندگی عجیبش
مرگ نداره هر کی زنده به عشق دلش
تا که میگه حسین حل میشه هر مشکلش
-----------------------------------------------------
تو را چه بنامم
ای آخرین بازمانده از قبیله مجنون در وادی عصر تظاهر
گرفتار در روزگار
ریا بین مردمان تسبیح به دستی که عشق را در پی آن بودند که در چهار چوب قوانین
ساختگی به بند بکشند
تو را چه بنامم
تو را که در غیاب این همه تهمت صبوری پیشه
کردی تا پیران لجوجی که زود از کوره در می رفتن را درس علی بزرگ را به
یادشان بیاوری که استخوان در گلو و خار در چشم چه تحملی باید داشت
تو را چه بنامم
ای وارث جنون عشق ای که سهمت از حضرت دوست تنها آوارگی بود و تهمت و تو نه تنها
گله ای نکردی بلکه این همه رنج را از دوست کم دانستی و شکایت تو این بود که دوست
شاید دیگری را پسندیده است
تو را چه بنامم تو
که روضه خوان زینبی پیامبر انقلاب
برادر تو که شیفته رقیه ای سه سال بانوی پیر راه حسین تو که مداح عباس ام البنینی
تو را چه بنامم
که کنون پس از مرگ نیز روضه خوانی و سوز صدای تو هنوز هم دلها را
به پای عشق به حسین می شکند
تو را ذاکر می نامم
که ذاکر بودی و ذاکر ماندی و ذاکر
رفته ای و ذاکر خواهی ماند
تورا من ذاکر می نامم
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی / دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
نوشتن از سید ذاکر نوشتن از عاشقی است که در آتش عشقی سوخته و خاکستر شده که ما به تماشای آن آتش هنوز ایستاده ایم..........