قصه جالب شعــر معروفـــ و ماندگـــار "یا حسیــن غریب مادر , تویی اربابــ دل من"
حمید آقا علیمی فرمودند :
یک روز از مؤسسه جنت الحسین علیه السلام کاشان (تنها مرکز پخش محصولات هیئت دیوانگان حسیــن علیه السلام کاشان) با من تماس گرفتن که نامه ای اومده برات , همراه با آسید جواد کاشان بودیم و رفتیم و نامه رو که گرفتم ,توش شعری بود که همین "یا حسیــن غریب مادر" نوشته شده بود , نویسنده این شعر , یک خانم بود از مشهدالرضا علیه السلام ;
وقتی داشتم شعرو میخوندم ,سید به من گفت که میخوای بخونی این شعرو ؟
منم گفتم فرقی نمیکنه , شمــا بخون !
خلاصه سید چندین جا این شعرو خوند و واقعاً علاقمند به این اشعار بود , چون مهمتر اینکه حواله شده بود از مشهدالرضا علیه السلام!
بقول حمید آقا ,شعر رو با سید جواد میخوند چون ...
"خسته شده بود از اهل زمونه"
"منو میشناسی آقاجون , من همونم اون دیوونه"
"حســرت زیارت تو" و ...
تعریفـــ این جریان هم خالی از لطفـــــــ نبود!!!
روضه خوانی سید در بیمارستان
حاج رضا قصاب ( مسئول هیئت دیوانگان حسین علیه السلام کاشان ) تعریف می کردند که یک روز تو ایام بستری بودن سید جواد , یک مشکلی برام پیش اومده بود , رفتم به آسید جواد سربزنم , وقتی وارد اتاق شدم سید تا چشاش به من خورد ازم پرسید چیه؟
بهش گفتم هیچی , یک کم به هم ریخته ام .
به من گفت بشین تا یک روضه حضرت رقیه سلام الله علیها برات بخونم , شروع کرد به خوندن و دوتایی مثل دیوونه ها داشتیم به خودمون میزدیم و تو حال خودمون بودیم ! روضه که تموم شد , اومدم از اتاق بیرون که برم تو حیاط بیمارستان , دیدم بیشتر پرستارها تو ایستــگاه پرستاری دور هم جمع شدند و داشتن گریه میکردن !!!