مقدمه ای از کتاب مجذوب الحسین
منت خدای را عزوجل که قرب زینبی را مسکنش کرد و عشق فاطمی را مأمنش ...
با شور او شعور حسینی عیان شد و با نغمه اش نوای علوی ورد زبان ...
پس در نوای حزن انگیزش دو جذبه وجود داشت که عارفان آگاه و سالکان الی الله در مقابل این جذبات روحانی و نغمات آسمانی دل و دین و عقل را به باد مستی دادند و مستانه وار در پی گلبوسه بر پیمانه جنون حسینی هستی دادند ...
توحید او توحید نابی بود که از توسلات به جناب سیدالشهدا(ع) سر چشمه می گرفت.
او در فلسفه مرید حضرت زینب(س) بود , فلسفه زینبی به او آموخته بود که در طی طریق در این مکتب , حبابی از صبر زینب شود ...
او آموخته بود که در این راه اگر خارجی هم خطابت کردند , نباید راه تو منحرف شود ,راه یکی و حرف یکی . به قول خودش :
حرف همان است همان فاطمه...
در عرفان او آشفته گیسوی علی اکبر بود , سوخته ی ناله های فراق امّ لیلا , بی قرار ابروان کمان شاهزاده , عرفان را در شناختن اُشبه النّاس بالرّسول می دانست و آن ذات مقدس را سرچشمه ی ازلی و ابدی عشق حسین معنا می نمود ...
و در نهایت
توحید و وحدانیت الهی را در قاب عاشورا حین استشهاد علی اصغر متجلّی می دانست،..
آن دمی که علی اصغر با قدرت و پر ابّهت بر فراز دوش پدر نغمه ی وحدانیت ذات الهی را سر داد و توحید را در قلب تاریخ ثبت نمود.
توحید از اصغر بگیر *** عرفان تو از اکبر بگیر
اعمال را از سربگیر *** گر رفته ای راه خطا
راهی که او آگاهانه در آن قدم نهاد , راهی بود که در ابتدا و انتهایش اشک بر غربت سیدالشهدا بود وبس ...
یا به قول آیة الله سجادی مسلک او , مسلک اهل جذب بود , همان گونه که اربابش حسین(ع) در دعای عرفه فرموده :
«واسلُک بی مَسلَکَ اَهلِ الجَذبِ»
آن عزیز سفرکرده با این کردارخودکه سرچشمه ای جز کربلا نداشت , به جهانیان آموخت که تنها راه نجات در این مهلکه دنیا عشق حسین(ع) می باشد .
و چند خط که برای او نوشته شد , نه از باب این است که از او بتی ساخته شود در مقابل اهل بیت(ع) که به جای تشرُف و عرض حاجات خدمت حضرات معصومین انسان راه را گم کند و رو به بنده ی کمترین آنان(سیّد ذاکر) آورد , بلکه این دست نوشته از آن باب است که خلایق بدانند اگر در راه رسیدن به سرمنزل مقصود با کشتی حسین(ع) همراه شوند , راه آسان تر است که
«کلّنا سفینه النجاه و سفینه الحسین أسرع»
و بیان احوالات او برای این است که بدانیم توسل به سرچشمه ی فیض الهی قدرتی به انسان می دهد که هیچ کس و هیچ چیز در مقابل این قدرت نمیتواند ایستادگی کند .
این مطالب نه توصیف سیّد جواد است , بلکه توصیف بنده ای است که در درگاه با عظمت سیدالشهدا است و این اوصاف , اوصاف متوسلین به آن ذات مقدس است،
چرا که سیدالشهدا(ع) تمام زندگانی خویش را صرف خدا کرد و معدود کسانی در این عالم هستند که زندگانی خویش را صرف آن وجود مقدس و نورانی کنند , اینان خویش را تحت سیطره و حکومت اباعبدالله می بینند.
در تمام ابعاد وجودی زندگیشان , سیدالشهدا را می توان دید, زندگی را تماماً وقف آن وجود مقدس کرده اند و بالاترین لذایذ را برای ایشان بردن نام حسین(ع) است .
«فما اَحلیَ اَسمائُکُم»
در تکاپوی زندگی هیچ گاه احتیاج به تقویم ندارند که به یاد آورند کی باید بر سیدالشهدا گریه کنند , بلکه ایشان با اقتدا امام خویش صبح و شام بر آن سیدالعشاق گریه می کنند .
« ولأندبنّک صَباحاً و مساءً و لأبکینّ لک بَدَلَ الدموع دماً حسرهً علیک تأسّفَاً علی ما دهاکَ و تَلَهّفاً حَتّی أموتَ بلوعه المصاب»1
چهره این گونه افراد, انسان را کربلایی می کند و همنشینی با آنان جز بهره معنوی برای انسان چیزی به همراه ندارد که اینان بهترین رفیق راهند .
و جزء «مَن یُذَکِّرِکم الله رؤیَتُهُ»2
آتشی که در قلب اینان زبانه میکشد ازلی است و تا ابد هم این سوختن ادامه دارد،
«اِنَّ لِقَتلِ الحُسین فی قُلوبِ المؤمنینَ حرارهً لا تَبرُد اَبدا»3
اشک به مژگان آنها گره خورده و یا حسین از لبان آنان نمی افتد , از مسجدالاقصی عقل خارج شده اند و محرم مسجدالاحرام دلند , برای اینکه کعبه ای به جز کربلا وجود ندارد . حاجی عشق حسینند و در منای دلشان نفس را قربانی می کنند , سعی اینان برای رسیدن به بین الحرمین و چشیدن صفای آن دیار دیدنی است.
سلوک اویس گونه ی ایشان , انسان را قانع می کند که اینان به دست حسین(ع)هدایت شده اند که هرکس را او راهنما باشد دیگر گمراهی به ذات او راه ندارد .
نور سیدالشهدا , زندگی ایشان را روشن کرده , و راه را تا پیوستن به آن مبارک جناب , آشکارا می بینند و با آسودگی طی طریق می نمایند .
خویش را ذرّه ی ناچیز از آن خورشید تابان می دانند و تا رسیدن به آن منبع فیض بی قرارند و سید جواد از همین گونه افراد بود.
---------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت
1) بحارالانوار ج98 ص330
2) الکافی ج1 ص39
3) مستدرک الوسائل ج10 ص318