روضه خوانی در بیمارستان
شبها پرستاران با او تماس می گرفتند و در حالی که او بر تخت و در حال شیمی در مانی بود , از او تقاضای روضه خوانی می کردند او که هیچ گاه به احدی جواب رد نداده بود در نهایت آرامش برای آنان روضه می خواند و آنجا را نیز تبدیل به محفل ماتم سید الشهدا کرد آری ! عاشق در هر کجا که باشد نام معشوق و محبوب خویش را از دل می برد و لحظه ای از او غافل نخواهد بود . آنچه در آن ایام در دل او تلاطم می کرد چیزی جز جذبه عشق حسین علیه السلام نبود و او هر لحظه خویش را نزدیکتر به ارباب خویش می دید . صبر او در این بلا برای همگان سر لوحه و سر مشق گردیده بود . شخصی که گردن او آنزوکت سرم متصل و بیمار کلیوی بود روزی به او سر زد و از مشقت درد و رنج خویش ناله و ندبه می نمود و در انتهای سخن خویش , از سید پرسید راستی درد تو چیست؟
سید با همان آرامش و لبخندی رضایت بخش گفت : سرطان .
مرد از تعجب انگشت حیرت به دندان گزید و گفت : سرطان داری وآن وقت اینگونه آرامی؟!
غافل از اینکه مکتب صبر به او آموخته بود در این راه حبابی از صبر زینب علیهاالسلام شود . دراین راه اگر به تو خارجی هم گفتند تحمل کن و چیزی مگو که الصبر مفتاح الفرج.
توضیح : این ماجرا مربوط به سال ۸۴ اوایل بیماری سرطان و دوره اول شیمی درمانی می باشد .