چه ساده اند آنها که فکر می کنند من عکس تو را به دیوار های قلبم آویزان کرده ام ... آن ها نمی دانند که من دیوار های قلبم را به عکس تو آویخته ام ...
نمیدانم چرا مینویسم ولی این را میدانم که نمینویسم تا حقانیت ثابت کنم , حقانیت این خاندان اظهرمن الشمس است و آن را که عیانست چه حاجت به بیان است ! مینویسم چون لذت میبرم از اینهمه جاه و منقبت , از این همه حلاوت ! مینویسم چون نمیدانم چرا همیشه خوبان مظلوم بوده و هستند , سید جواد هم به عشق مولاش مظلوم شد و مظلوم شهید شد (شهید عشق) .
این مردمی که به حضرت علی می گفتند نماز نمی خونه , دیگه می خواستید به سید رحم کنن !
سید جواد مثل اربابش بود , آره ; به امام حسین وضو میگرفت ولی تو قتلگاه بهش سنگ میزدن و میگفتن کافره !!!
به قول آقا رضای هلالی شاید صدا و سیمای ما سید جواد رو نمیشناخت ! ولی از این حرف حمید خان علیمی هم نمیشه گذشت که میگفت : تلویزیون برا آسید جواد خیلی کوچیک بود !
به قول حمید آقای علیمی , سید بزرگتر از این دنیا بود , برا همین نتونست بمونه !
هرکس حسین گفته که ذاکر نمیشود مردم غلام فاطمه کافر نمیشود ...
سید جواد نه تنها کافر و خارجی نبود بلکه به حقیقت ،مجنون الحسین بود. حقیقت این بود که سید مشروعیت سیستم سیاسی عصر مداحی خود را به چانش طلبید و ضمن پرهیز از هرگونه رویه ی سازشکارانه و تقابل با هر رویکرد محافظه کارانه ، تعامل را صرفادر هماهنگی با روش رادیکال خویش جست و جو می کرد و با آغاز این عمل حسینی پسند ، فریاد گرگهای خونین دهن و روباه صفتهای جیب پرست بلند شد و گفتند او کافر ، خارجی و مرتد شده است و کلام را فراتر برده و بی ادبی کردند که نمیدانم چه خواند ...
گفتند فردای قیامت که او سید نیست او اولاد زهرا (س) نیست و ...
اما کلام را زیاد نخواهم گفت سید جواد خوب به معنای این جمله از رسول گرامی اسلام رسیده بود که :
ان الحسین مصباح الهدای و سفینه انجاه ( همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است ).
اما سید دل این را نداشت که تنها با این کلام شیدای کند و مست شود . بنابراین بسیار ساده و شیوا با حالت دیوانگی این سرودش را داد و به یادگار گذاشت که :
یا حسین غریب مادر تویی ارباب دل من
یه گوشه چشم تو بسته واسه حل مشکل من
سیدجواد همه دردها و رنجها را خرید چه زیبا با مولای خود معامله کرد. اما جواب آنان که به سید از روی حسادت گفتند، این حرفها را می گویم ،
البته نه از خود بلکه از قرآن مجید :
الی یوم الوقت المعلوم (خود را آماده کنید که قیامت نزدیک است) .
سید جواد ذاکر : انشالله خانم یه نیم نظری کنه که بخدا اگه به یه نفر یه نیم نگاه کنه تا نسل به نسل تا ظهور حضرت اون خونواده با سعادت زندگی میکنه ( میلاد حضرت رقیه 79)
سید جواد ذاکر : تو بعضی شعرا زاهد که ما میخونیم منظور اونایی که زهدن نه خود امیرالموئمنین امیرالزاهدین هست اون زاهدی که اون شخصی که میخواد بین اهل بیت و خدا فاصله بندازه یعنی بگه ما بدون اهل بیت هم میتونیم به خود خدا برسیم ما با اینا حرف درایم (میلاد حضرت زهرا 79 )
سال 80
سید جواد ذاکر : حسین ابن علی دیوانه میخواد , خدا این قرعه را بر نام من زد . (فاطمیه 80)
سید جواد ذاکر : هر کی هستی باش تو جلسات امام حسین بزرگام کوچیکن .(محرم 80)
سال 81
سید جواد ذاکر : هم وحش طیور و ملک و عالم و آدم هستند همه جیره خور خانه رقیه ( میلاد حضرت رقیه 81)
سید جواد ذاکر : پیش من جنون مجنون دیگه رنگی نداره هر کی سنگی نزنه بدون که سنگی نداره یعنی هر کی سنگ داشت تا حالا زده بود (میلاد امام علی 81)
سال 82
سید جواد ذاکر : پیامبر بی بی رو نشوندن رو زانوشون و فرمودن من زینب رو عین خدا دوست دارم یعنی اهل بیت در صفات با خدا یکی هستن فقط در ذات مختلفن (اربعین 82)
سید جواد ذاکر : عبادت بی ولایت حقه بازیست اساس مسجدش بت خانه سازیست چرا سنی نمی خواهد بداند وضوی بی ولایت آب بازیست ( محرم 82)
سید جواد ذاکر : بابا بکن این کفن دنیات , بکن اینی که تو پوشیدی کفن دنیاته (محرم 82)
سید جواد ذاکر : هی به خودم میگفتم چرا مسیح رو خداوند به عرش برد ولی امام علی رو بالا نبرد از پیر غلامی پبرسیدم گفت خداوند امام علی و حضرت مسیح رو هر دو را در دو کفه ترازو گذاشت امام علی چون عظمتش زیاد بود اومد پائین ولی مسیح رفت بالا وقتی مسیح رسید به خورشید و ما و هفت اسمون گفت از عظمت اینا استفاده میکنم ولی بازم به عظمت علی نرسید و علی روی زمین ماند و مسیح بالا ( مبعث 82)
سال 83
سید جواد ذاکر : عشق رضا سرنوشت من خونه غلامش بهشت من (83)
سید جواد ذاکر : انشاالله یه روز بی حسین نفس نکشیم عشق او ریشه هست و ساقه و برگ زندگی بی حسین یعنی مرگ (شهادت حضرت رقیه 83)
سید جواد ذاکر : شادی ارواح شهدا سلامتی مقام معظم رهبری انشالله بتونیم مودتمون رو به آل الله نگهداریم اونا نگهدارن سلامتی حضرت امام زمان صلوات (شهادت حضرت رقیه 83)
سال 84
سید جواد ذاکر : هرکجا که شنیدم اسمت را یا حسین با سر دویدم . (84)
سید جواد ذاکر : حسرت زیارت تو مونده تو این دلزارم کربلا تو تا نبینم آروم و قرار ندارم . (84)
سید جواد ذاکر : هر کی قم اومده زائره هر کی هم تو قم زندگی میکنه زیر نظر یه نفر نفس میکشه (84)
سید جواد ذاکر : هیچ وقت حضرت صاحب از ما نمیبره عمل ما باعث میشه ما از اهل بیت دور بی افتیم (84)
سید جواد ذاکر : آقا بدترین آدم رو زمین منم قبول دارم اما آقا این رو میتونم به همه بگم تو رو دوست دارم آقا عوض این دوست داشتن رو هر طوری میدم آقا (84)
این خاطره رو یکی از دوستان با نام مستعار ' مدیون ' تو نظرات گذاشته بود من هم خوشم اومد ... خیلی زیبا بود گذاشتم تو وبلاگ .
با سلام به خدمت نویسنده وبلاگ ... خوشحالم که با شما عزیز آشنا شدم ... بسیار وب زیبا و آموزنده ای دارید و از این خوشحالتر هستم که یاد سید جواد ذاکر را زنده نگه داشتید ... خیلی ممنونم ...
من خودم رومدیون سید می دانم یعنی اگر او نبود ...
اجازه بدهید یکم خودم رو قبل آشنایی باسید معرفی کنم ...
من کسی بودم که توی 28 سال زندگیم یکبارنماز نخونده بودم... یکبار روزه نگرفته بودم ... یکبار نشد مادرم بهم بگه ازت راضیم... یعنی فقط دنبال پارتیو دنبال چشم چرونیو ازاین جورمسائل بودم ... عشق به امام حسین فقط توی 10 روز محرم میدیدم ... اما آشنایی با سید ...
یک روز با یکی ازدوستام توی یک خیابون قرار گذاشته بودیم که دوستم یه کم دیرکرد . دیدم توی یکی ازاین مغازه ها که سی دی فروشی مذهبی بود صدای مداحی بلنده ...
خیلی ازاین صداو خوندن خوشم اومد . اصلا نمی دونم چطورشد که من رفتم توی این مغازه. اول یکم گوش کردم اصلا حالو هوام عوض شد یه جوری شدم... به فروشنده گفتم این مداح کیه ؟
گفت نمی شناسیش ؟ گفتم نه....
باتعجب نگام کردگفت اسمش سید محمدجواد ذاکر هست... خیلی معروفه چه جوری نمی شناسیش ؟
وقتی که داشتیم باهم صحبت می کردیم یه وقت خودصاحب مغازه اومد. اول نشناختمش ولی اون منو شناخت بهم گفت فلانی خودتی ...گفتم آره . تازه فهمیدم که دوست قدیمی مو پیداکردم .
بهم گفت خیلی عوض شدی ازاین طرفا خلاصه همه چیزو گفتم اون هم به من یه چنتا ازمجالس سیدو بهم نشون داد و گفت بروخونه کامل ببین . بعدهم آدرس خونشو وتلفنشوبهم داد ...
از وقتی که مجالس سیدو تمام نگاه کردم نمی دونم چه جوری بگم اصلا انگارخودم نبودم از همه چیز بدم میومد ازخودم ... از اطاقم ... از رایانم ... از هرچی ترانه بود متنفرشدم ...
بعد تصمیم گرفتم برم باز مغازش وازش یه چندتا سی دی بگیرم که گفتند رفته خونه . بهش زنگ زدم گفت بیا دم خونمون بهت می دم ...
رفتم دم خونشوگفتند رفته مسجد ازمن هم خواسته بود برم اونجا . رفتم دیدم داره قرآن می خونه . به من هم گفت برو وضو بگیر بیا که وقت نمازنزدیکه . نمی دونم ولی انگار وارد مسجد که شدم روحم می خواست پرواز کنه انگار خودم نبودم.یه احساس خوبی داشتم درمقابل عظمت وبزرگی خدا ... احساس کوچیکی وحقیری احساس شرمندگی میکردم نمی دونم انگارتازه متولد شده بودم ...
نماز که خوندیم منو به چندتا از دوستاش معرفی کرد که الان باهم رفیقای صمیمی هستیم .
اون روزا تصمیم داشتند یه حسینیه تاسیس کنند که از من هم خواستند بهشون کمک کنم. اصلا باورم نمی شدم از من خواسته بودند کمکشون کنم منی که...
خلاصه باعنایت خدا و امام حسین این حسینیه رو احداث کردیم که الان هرهفته شبهای جمعه مراسمی داریم . اولش 10 نفربودیم حالا شدیم 180 نفر . خیلی خوشحالم که من هم جزو این بچه ها هستم که تمام آرزوشون اینه که یکی از سربازان امام زمان باشند...
یه روز به دوستم گفتم ای کاش میشد بریم و از نزدیک سیدو ببینیم...
بهم گفت بیا بریم گفتم شوخیت گرفته . گفت نه . خودم هم خیلی وقته هوای مجلسای سیدوکردم ... بهش گفتم سیدو از نزدیک دیدیش . گفت آره . یه چندتا ازمجلساشو رفتم . تصمیم گرفتیم توی یکی از ایام که سید برنامه داره باهم بریم کاشان . خیلی ذوق و شوق داشتم همش چشمم به در بود کی میاد ... به خودم میگفتم حتما سید خیلی خودشو میگیره اخه خیلی معروفه ... ولی یه وقت دیدم سید داره میاد ... چقدر تواضع ... چقدرافتادگی ... چقدر فروتنی ...