منت خدای را عزوجل که قرب زینبی را مسکنش کرد و عشق فاطمی را مأمنش ...
با شور او شعور حسینی عیان شد و با نغمه اش نوای علوی ورد زبان ...
پس در نوای حزن انگیزش دو جذبه وجود داشت که عارفان آگاه و سالکان الی الله در مقابل این جذبات روحانی و نغمات آسمانی دل و دین و عقل را به باد مستی دادند و مستانه وار در پی گلبوسه بر پیمانه جنون حسینی هستی دادند ...
توحید او توحید نابی بود که از توسلات به جناب سیدالشهدا(ع) سر چشمه می گرفت.
او در فلسفه مرید حضرت زینب(س) بود , فلسفه زینبی به او آموخته بود که در طی طریق در این مکتب , حبابی از صبر زینب شود ...
او آموخته بود که در این راه اگر خارجی هم خطابت کردند , نباید راه تو منحرف شود ,راه یکی و حرف یکی . به قول خودش :
حرف همان است همان فاطمه...
در عرفان او آشفته گیسوی علی اکبر بود , سوخته ی ناله های فراق امّ لیلا , بی قرار ابروان کمان شاهزاده , عرفان را در شناختن اُشبه النّاس بالرّسول می دانست و آن ذات مقدس را سرچشمه ی ازلی و ابدی عشق حسین معنا می نمود ...
و در نهایت
توحید و وحدانیت الهی را در قاب عاشورا حین استشهاد علی اصغر متجلّی می دانست،..
آن دمی که علی اصغر با قدرت و پر ابّهت بر فراز دوش پدر نغمه ی وحدانیت ذات الهی را سر داد و توحید را در قلب تاریخ ثبت نمود.
توحید از اصغر بگیر *** عرفان تو از اکبر بگیر
اعمال را از سربگیر *** گر رفته ای راه خطا