پای مرا به مجلس آقا کشید و رفت *** دیوانه ای که از قفس آخر پرید و رفت
دلگیر بود , طعنه ی ما را شنید و رفت *** شکر خدا که فاطمه او را خرید و رفت
از خاطرم نمی رود آن سوز , آن صدا *** یک یا حسین گفت و دلم رفت کربلا
او شامل عنایت پروردگار شد *** پای حسین ماند اگر ماندگار شد
روزی که رفت کشورمان داغ دار شد *** دلهایمان میان حرم بی قرار شد
هرگز نمرد , رمز دوامش حسین بود *** او یک رفیق داشت که نامش حسین بود
دیدم به خواب خوش که به دستش پیاله بود *** در بین روضه روی لبش آه و ناله بود
او با رسول ترک سحر هم پیاله بود *** کنج بهشت نوکر خانم سه ساله بود
هر کس حسین گفته که ذاکر نمی شود *** مردم! غلام فاطمه کافر نمی شود
رفتی و مستجاب شد آخر دعای تو *** رفتی و جور شد سفر کربلای تو
پیچیده است باز به گوشم صدای تو *** امشب میان مایی و خالیست جای تو
پس روزی جنون من امشب رسیده است *** سید زمان روضه ی زینب رسیده است
پرسید رفیقی که مرا لیک سئوال است
از بعد حسین آن که شهن شاه جلال است
مبهوت وقارش شرفش دشت و جبال است
این گریه و شیون که بهرماه و به سال است
سیر حکمی است و یا خواب و خیال اســــت
پیری برسید و نظری کرد و به لبخنــد
فرمود که ای عاقل و روشندل و دلبند
مجنون نشدی تا که بدانی که در این بند
بالله که دراین عرصه بسی جای ملال است
دیوانگی عشق حسین عین کمال اسـت
این جامه دریدن نه فقط شوری حال است
از بهر عروج عملی شه پر و بال است
پخش آنلاین ویدئو با فرمت MP4
مدت زمان : 3 دقیقه 1 ثانیه
حجم فایل : 7.31 مگابایت
منت خدای را عزوجل که قرب زینبی را مسکنش کرد و عشق فاطمی را مأمنش ...
با شور او شعور حسینی عیان شد و با نغمه اش نوای علوی ورد زبان ...
پس در نوای حزن انگیزش دو جذبه وجود داشت که عارفان آگاه و سالکان الی الله در مقابل این جذبات روحانی و نغمات آسمانی دل و دین و عقل را به باد مستی دادند و مستانه وار در پی گلبوسه بر پیمانه جنون حسینی هستی دادند ...
توحید او توحید نابی بود که از توسلات به جناب سیدالشهدا(ع) سر چشمه می گرفت.
او در فلسفه مرید حضرت زینب(س) بود , فلسفه زینبی به او آموخته بود که در طی طریق در این مکتب , حبابی از صبر زینب شود ...
او آموخته بود که در این راه اگر خارجی هم خطابت کردند , نباید راه تو منحرف شود ,راه یکی و حرف یکی . به قول خودش :
حرف همان است همان فاطمه...
در عرفان او آشفته گیسوی علی اکبر بود , سوخته ی ناله های فراق امّ لیلا , بی قرار ابروان کمان شاهزاده , عرفان را در شناختن اُشبه النّاس بالرّسول می دانست و آن ذات مقدس را سرچشمه ی ازلی و ابدی عشق حسین معنا می نمود ...
و در نهایت
توحید و وحدانیت الهی را در قاب عاشورا حین استشهاد علی اصغر متجلّی می دانست،..
آن دمی که علی اصغر با قدرت و پر ابّهت بر فراز دوش پدر نغمه ی وحدانیت ذات الهی را سر داد و توحید را در قلب تاریخ ثبت نمود.
توحید از اصغر بگیر *** عرفان تو از اکبر بگیر
اعمال را از سربگیر *** گر رفته ای راه خطا
یا حـسـین
غریب مادر تویی ارباب دل من
یه گوشه چشم تو بسه واسه حل مشکل من
یه روزی میاد آقاجون که منم سگ تو باشم
چشـهامو موقع مرگـم زیر پات گذاشـته باشم
آقـا من خودم می دونم لایق این حرفها نیستم
اما از شـما چه پنهون، از اهل زمونه خسـتـم
دل من عاشق می مونه دائم از شما می خونه
منو میشناسی آقاجون من همونم اون دیوونه
تمـوم مردم دنیـا ما را می خونـن دیوونه
آره ما دیوونه هستیم بی خیال این زمونه
تا وقتی عشق
تو باشه اینها حرف و بهونه
واسه عشق تو هلاکم این خط و اینم نشونه
حسرت زیارت تو مونده تو این دل زارم
کـربـلا تـو تا نـبـیـنم آروم و قـرار ندارم
چشم های قشنگ
عبّاس خوابو از چشمام گرفته
بدون تو گـم میشم تو، شب و روز و ماه و هفته
یـل کربـلا اباالفـضـل قربون اون قد و بالات
فدای خشکی لب هات فدای خشکی لب هات
می شنوم صدای
پاتو روی زمین قدم میذاری
صدای رقـیّه مـیـاد عـمـوجان کی آب مـیاری ؟